من آن غریبه ی دیروز آشنای امروز و فراموش شده ی فردایم
در آشنایی امروز می نویسم تا در فراموشی فردا یادم کنی.
برای سالها می نویسم …
من آن غریبه ی دیروز آشنای امروز و فراموش شده ی فردایم
در آشنایی امروز می نویسم تا در فراموشی فردا یادم کنی.
برای سالها می نویسم …
به من گفتی که دل دریا کن ای دوست،همه دریاها از آن ما کن ای دوست
دلم دریا شد و دادم به دستت، مکش دریا به خون، پروا کن ای دوست
مکش دریا به خون، پروا کن ای دوست
پیش پای تو نمیرم چه کنم؟
قسمتم را نپذیرم چه کنم؟
صبح بر عشق امیرم امّا
عصر در عشق اسیرم! چه کنم؟
بی تو بودن بغض منو باز نازنین شکسته
دوری تو دله منو از عشق کرده خسته . . .
چیکار کنم که ما دو تا کنار هم باشیم ؟
چیکار کنم تا تو آغوش هم نفس بکشیم ! ؟
گلومو بغض گرفته و دل هوای گریه داره . . .
چیکار کردی با دلم که بی تو اینجور بی قراره ؟ !
هـی تـو !!
مـیـدونـی مـن عـاشـقــتــــــــــم؟
. . .
یـه جـایی هـم هسـت تـو زنـدگی
بعـد از کلــی دویــدن
یهـو مـی ایستــی !!
سـرتـو مینــدازی پـائیـن و آروم میگـی :
خدایــا …
دیگــه زورم نمیــرسـه !!
هـَر روز ، פֿــطـ פֿــَطــے هـآیـَمـ ، بــے مَعـنــے تـَر اَز כیـروز مــے شـَونـכ .. !
جـُز פֿــوכمــ ، هـَر ڪـے بـפֿــوـآنـכ ، פֿــنـכـہ اَشــ مــے گیـرَכ .. !
اَمـآ ...
مـَטּ هَـر ڪَـلمــہ رـآ بـآ بـُغضــ رـآهــے ِ ڪـآغَـذ مــے ڪـنَمــ .. !