من آن غریبه ی دیروز آشنای امروز و فراموش شده ی فردایم
در آشنایی امروز می نویسم تا در فراموشی فردا یادم کنی.
برای سالها می نویسم …
من آن غریبه ی دیروز آشنای امروز و فراموش شده ی فردایم
در آشنایی امروز می نویسم تا در فراموشی فردا یادم کنی.
برای سالها می نویسم …
به من گفتی که دل دریا کن ای دوست،همه دریاها از آن ما کن ای دوست
دلم دریا شد و دادم به دستت، مکش دریا به خون، پروا کن ای دوست
مکش دریا به خون، پروا کن ای دوست
آهای عاشق خسته من ، دستت را بگذار بر روی دل من. میبینی که من نیز مثل تو خسته ام ، میبینی که من نیز مثل تو با غمها نشسته ام. آهای عاشق خسته من ، عاشق دل شکسته ات شده ام ، ببین مرا که محو نگاه زیبایت شده ام.
در انتظار توام
در چنان هوایی بیا
که گریز از تو ممکن نباشد
..
من همان شبان عاشقم
سینه چاک و ساکت و غریب
بیتکلف و رها
در خراب دشتهای دور
. . .
ﻧﻪ ﺣﻮﺻﻠـــﻪ ﯼ ﺩﻭﺳـــﺖ ﺩﺍﺷﺘــﻦ ﺩﺍﺭﻡ
ﻧﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫـــــــﻢ ﮐﺴـﯽ ﺩﻭﺳﺘـــــــــﻢ ﺩﺍﺷﺘـﻪ
ﺑﺎﺷﺪ
ﺍﯾـﻦ ﺭﻭﺯﻫـــﺎ ﺳـــــَــــﺮﺩﻡ …
کنارم هستی و اما دلم تنگ میشه هر لحظه
خودت میدونی عادت نیست فقط دوست داشتن محضه
کنارم هستی و بازم بهونههامو میگیرم
میگم وای چقد سرده میام دستاتو میگیرم
کجای این جنگل شب پنهون میشی خورشیدکم؟
پشت کدوم سد سکوت پر میکشی چکاوکم؟
چرا به من شک میکنی؟ من که منم برای تو
لبریزم از عشق تو و سرشارم از هوای تو
پیش پای تو نمیرم چه کنم؟
قسمتم را نپذیرم چه کنم؟
صبح بر عشق امیرم امّا
عصر در عشق اسیرم! چه کنم؟
برگرد که بی تو آسمون دلم تیره و تاره . . .
برگرد که دلم طاغت یک لحظه دوریتو نداره !
برگرد که هوای این دل بی تو گریه داره . . .
برای عطر موهات هر ثانیه بی قراره بی قراره !
تعداد صفحات : 2
یـه جـایی هـم هسـت تـو زنـدگی
بعـد از کلــی دویــدن
یهـو مـی ایستــی !!
سـرتـو مینــدازی پـائیـن و آروم میگـی :
خدایــا …
دیگــه زورم نمیــرسـه !!
هـَر روز ، פֿــطـ פֿــَطــے هـآیـَمـ ، بــے مَعـنــے تـَر اَز כیـروز مــے شـَونـכ .. !
جـُز פֿــوכمــ ، هـَر ڪـے بـפֿــوـآنـכ ، פֿــنـכـہ اَشــ مــے گیـرَכ .. !
اَمـآ ...
مـَטּ هَـر ڪَـلمــہ رـآ بـآ بـُغضــ رـآهــے ِ ڪـآغَـذ مــے ڪـنَمــ .. !